- 1-به یک ترکه میگن: 2*2 چند میشه؟ میگه:5 تا! میگن: برو بابا، 4 تا میشه! میگه: آخه من از یه راه دیگه رفتم!
2-ترکه به دوستش میگه: اصغر، قربون دستت، برو عقبماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه. اصغر میره عقب ماشین، میگه: کار میکنه،کار نَمیکنه، کار میکنه، کار نَمیکنه...!
3-ترکه توکلیسا نشسته بوده، یهو میبینه یه دختر خیلی میزون میاد تو. میدوه میره پشتِ یهمجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چیدادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی...فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونمیه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح! خودت کمکم کن! ترکه از پشت مجسمه میاد بیرون میگه:عیسی هل نده! خودم میرم!
4-آوینی تو جنگ کشتهمیشه، به ترکه میگن برو یهجوری به خانوادش خبربده. ترکه میره دم خونشون زنگ میزنه، زن یارو میگه: کیه؟ ترکهمیگه: ببخشید، منزل شهید آوینی؟!
5-ترکه تو مسابقه بیست سوالی شرکت میکنه، قبلش بهشمیگن جواب بیسکویته، ولی تو همون اول نگو، اولش یه چند تا سوال کن که ضایع نشه.ترکه میگه باشه و میره تو مسابقه، میپرسه: آقا، یک کویته؟! یارو میگه: نه. میگه:دوکویته؟ همینجوری میگه تا میرسه به نوزده کویت! یارو میگه: من یه راهنمایی بهتونمیکنم، با چایی هم میخورنش. ترکه میگه: آاااهان پس بگو، قنده؟!
6-عربه میره مغازه با لهجه میگه:آقا رُبععع دارین؟یارو میگه: داریم، ولی نه به این غلیظی!
7-ترکه میره تو خواربار فروشی میگه: نیم کیلو پنیربدین، یارو بهش میگه: ببخشید، شما ترکین؟ میگه: از کجا فهمیدین؟ میگه: از لهجتون.ترکه با خودش میگه: من باید این لهجمو درست کنم. پا میشه میره خارج بعد از ده سالبرمیگرده، میره همون جا میگه: آقا نیم کیلو پنیر بدین. یارو باز میگه: آقا شماترکین؟ میگه: اِاِا... از کجا فهمیدی؟ مگه من هنوز لهجه دارم. یارو میگه: نه، ولیآخه اینجا پنج ساله که بانک شده!
8-یارو ترکه تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یههواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، ترکه میگه: بچهها در رینصاحابش اومد!
9-ترکهمیره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ ترکه میگه: نه آقا! حداقلصبر کن من برم قایم شم!
10-راستی فهمیدی دیشب خانه ما دزد آمد والان دزده تو بیمارستانه؟ نه مگه چطور شد؟ هیچی، زنم فکر کرد، که دیر اومدم خونه!
11-معلم: الفبای فارسی رو بگو ببینم.شاگرد: الف –ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت... معلم: الفبای انگلیسی رو بگو ببینم. شاگرد: ا – بی – سی – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد... معلم: الفبای یونانی رو بگو ببینم. شاگرد: آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنجتا ... معلم: نخواستم بابا یه شعر بگو. شاگرد: نابرده رنجگنج –پنج –شش – هفت...
12-مرد: بازهم که پارچه خریدی؟ زن:میخوام برات دستمال بدوزم. مرد: این که چهار متر پارچه است؟ زن با بقیهاش همبرای خودم یه پیرهن میدوزم.
13-به غضنفر میگن چرا زن نمیگیری؟ میگه:ای بابا، کی میاد زنش رو بده به ما؟!
14-ترکه میخواستهگردو بشکنه، گردو رو میگذاره زیر پاش، با آجر میزنه تو سرش!
15-دو تا برادره آخره شر بودن و پدر محل رو درآوردهبودن، دیگه هروقت هرجا یک خراب کاریی میشده، ملت میدونستن زیر سر این دوتاست.خلاصه آخر بابا ننه شونشاکی میشن، میرن پیش کشیشِ محل، میگن: تورو خدا یکم این بچههای مارو نصیحت کنید،پدر مارو درآوردن. کشیشه میگه: باشه، ولی من زورم به جفتِ اینا نمیده، باید یکییکی بیاریدشون. خلاصه اول داداش کوچیکه رو میارن، کشیشه ازش میپرسه: پسرم، میدونیخدا کجاست؟ پسره جوابشو نمیده، همین جور در و دیوار ر و نگاه میکنه. باز یارو میپرسه:پسرجان، میدونی خدا کجاست؟ دوباره پسره به روش نمیاره. خلاصه دو سه بار کشیشههمینو میپرسه و پسره هم بروش نمیاره، آخر کشیشه شاکی میشه، داد میزنه: بهت گفتمخدا کجاست؟! پسره میزنه زیر گریه و در میره تو اتاقش، در رو هم پشتش میبنده.داداش بزرگه ازش میپرسه: چی شده؟ پسره میگه: بدبخت شدیم! خدا گم شده، همه فکر میکننما برش داشتیم!
16-وسط اردبیل یه چاهی بوده، هی ملت میافتادنتوش،زخم و زیلی میشدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار میکنن که واسه این مشکلیک راه حلی پیدا کنن. یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس میگذاریمبغل این چاه، هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا میکشن..آفرین!ایول! دمت گرم! یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید! آخه اینم شدراه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرفرو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریعدسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی حال میکنن، کف میزنن سوت میکشن، که ایول باباتو چه مخی داری! یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق هرچی بهمون میگن خر،حقمونه! آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب میکنن،میگن:خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر میکنیم،میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه میزنیم!
17-به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پروازکنه. میگه: کبوتر، کلاغ، خر! بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه! میگه: بابا خرهدیگه، یهو دیدی پرواز کرد!
18به ترکه میگن چی شد ترک شدی؟! میگه: والله مناولش که ترک نبودم، تو بیمارستان با یه بچه ترک عوض شدم!
19-قزوینیه میره خونه میلیونره، دویست میلیون نقدمیدزده. بعد زنگ میزنه خونه یارو میگه: بچه رو بیارین پولارو ببرین!
20-یک گروه از محققین انسان شناسی داشتن روی تفاوتمغز نژادهای مختلف انسان تحقیق میکردند، اول مغز یک آمریکاییه رو باز میکنند، میبینندای بابا اینا اینقدر با الکترونیک و کامپیوتر ور رفتن که تو مغزشون پر شده از IC و مدارهای الکترونیکی. خلاصه میترسن دست به یکچیزی بزنند خراب شه، زود مغز یارو رو میبندند. بعد مغز یک ژاپنیه رو باز میکنند،میبینند ای بابا این وضعش از آمریکاییه هم خراب تره و مغزش شده پر از مدارای نوریو چیزای عجیب غریب، خلاصه مغز این رو هم جرات نمیکنند دست بزنند. بعد جمجمه یکترکه رو باز میکنند، میبینند تو ش فقط یدونه سیم ازین ور جمجه رفته اونور.باخودشون میگن: خوب ما اینو قطع میکنیم، اگه دییدم خیلی ضایع شد، فوقش دوبارهوصلش میکنیم! خلاصه سیمه رو قطع میکنند، یهو گوشای ترکه میافته!
21-ترکه مجری مسابقه بیست سوالی میشه، یارو ازشمیپرسه، جانداره؟ میگه: نه. میپرسه: تو جیب جا میشه؟ ترکه کلی فکر میکنه، بعدمیگه: تو جیب جا میشه اما اگه تو جیبت بریزی، جیبت ماستی میشه!
22-از ترکه میپرسن شما همتون اینقدر ساده این؟میگه: نه بابا، راهراهمون تو آفریقاست!
یادگاری یادتون نره