loading...
پــــاتوق خـــنده
amirali بازدید : 33 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
یک برنامه‌نویس و یکمهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویسرو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کندمحترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویسدوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابشرا نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید.بعد شمااز من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم..........
amirali بازدید : 51 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

یارو زبونش می گرفته، میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیبداره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارومی گه: بابا دیب، دیب! طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه میگه.

.
.
.
.
.
.
.
amirali بازدید : 23 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارجتحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواندپولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده استو این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ایمقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائیدر را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقطیک لیوان آب درخواست کرد.
.
.
.
.
.
.
.

amirali بازدید : 47 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
1- می دونین فرق خانمها با آهن ربا چیه؟..... آهن ربا حداقل یک روی مثبت داره
2- خانمها مثل رادیو هستند..... هر چی میخوان میگن ولی هر چی بگی نمی شنوند
3- خامنها مثل چسب دوقلو هستند.....اگه دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد دیگه باید سیم تلفن را برید
4- خانمها مثل رعدوبرق هستند ..... اول برق چشماشون میرسه بعد رعد صداشون
5- خانمها مثل لیمو شیرین هستند..... اول شیرین هستند ولی بعد تلخ میشن
6- خانمها مثل گچ هستند ..... اگه چند دقیقه مدارا کنید چنان سفت و سخت میشن که دیگه حالتی نمی گیرند.
7- خانمها مثل کنتور برق هستند..... هر چند سال یکبار عدد سنشون صفر میشه
8-چرا خانمها نمی توانند نقشه بخوانند..... برای اینکه فقط ذهن مرد هستشکه میتونه تجسم و درک کنه که یک کیلومتر با یک سانتی متر نشون داده شده
9- خانمها مثل اینترنت هستند.... از هر موصوعی بک فایل اطلاعاتی دارند
10- خانمها مثل فلزیاب هستند ..... از نزدیک طلافروشی که رد میشن عکس العمل نشان میدن
11- خانمها مثل موبایل هستند .....هر موقع کار مهم دارید در دسترس نیستند
amirali بازدید : 35 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتناز ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباشافتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم توخاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاریکردم روشن نمیشد.

.

.

.

.

.

amirali بازدید : 30 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
یک پیر مرد درنزدیکی یک مدرسه خانه ای گرفت و در دو سه هفته ی اول هیچ مشکلی نداشت و با آرامش وبه خوبی داشت زندگی میکرد تا این که مدرسه ها باز شد و هر روز همه ی دانش آموزاناون مدرسه از اون جا با ارامش عبور میکردند اما کمی بعد.........
amirali بازدید : 34 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
گویند در زمان دانیالنبى یك روز مردى پیش او آمد و گفت : اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیالپرسید: مگر شیطان چه كرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یك طرف شما انبیاء واولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذاردرفتار ما درست باشد، كار خوب بكنیم و از بدیها دورى نماییم . دانیالپرسید: چطور نمى گذارد؟ آیا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما رامجبور مى كند كه كار بد كنید. مرد گفت : نه ، این طور كه نه ، ولى دایم مارا وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما رافریب مى دهد و نمى گذارد دیندار و درست كردار باشیم
.
.
.
.

amirali بازدید : 31 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟




amirali بازدید : 37 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

چهار تا مهندس برق، مكانیك، شیمی و كامپیوتر با یه ماشین درحال مسافرت بودن كه یهو ماشین خراب میشه. خاموش میكنه و دیگه هر چی استارت میزننروشن نمیشه.


میگن آخه یعنی چی شده؟


مهندس برقه میگه: احتمالاً مشكل ازمدارها و اتصالاتو سیم كشی هاشه.


یكی از اینا یه ایرادی پیدا كرده.


مهندس مكانیكه میگه: نه بابا، مشكل ازمیل لنگ یا پیستوناشه كه بخاطر كار زیاد انحراف پیدا كرده.


مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغنموتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان كنندگیشو از دست داده.


در اینجا میبینن مهندس كامپیوتره ساكته وهیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟


مشكل از كجاست؟ چیكارش كنیم درست شه؟

مهندس كامپیوتره یه فكری می كنه و میگه:نمیدونم، ولی بنظرم پیاده شیم، سوار شیم شاید درست شده باشه!!!

 

تعداد صفحات : 12

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 24
  • بازدید سال : 26
  • بازدید کلی : 5,945