loading...
پــــاتوق خـــنده
amirali بازدید : 27 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود.

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت 

یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره 

خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟ 

به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم 

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره 

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد... 

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری... 

اون هیچ جوابی نداد.... 

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم . 

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت 

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم 

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم 

اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی... 

از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم 

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من. 

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو. 

وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر 

سرش داد زدم ": چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا 

اون به آرامی جواب داد : " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد . . 

یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه 

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم . 

بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی . 

همسایه ها گفتن که اون مرده 

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم . 

اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن 

ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ، 

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا . 

ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم 

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم 

آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی. 

به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم 

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو 

برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه 

با همه عشق به تو




amirali بازدید : 24 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

اوایل ترم بود...

صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه. چون عجله داشتم بجای ۵۰۰۰ تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون . سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از دخترای خوشگل کلاس جلو نشسته ! یه کم که گذشت گفتم بذار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد !

با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم: کرایه ی خانم رو هم حساب کنید !

دختره برگشت عقب تا منو دید کلی سلام و احوالپرسی و تعارف که نه اجازه بدین خودم حساب میکنم و این حرفا ! منم که عمرا این موقعیتو از دست نمیدادمو کوتاه نمی اومدم ! میگفتم به خدا اگه بزارم! تمام این مدتم دستم دراز جلوی راننده ! همه شم میدیدم نیشِ راننده بازه ! خلاصه گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم،

بعدش گفت : چطوره با این پونصدی کرایه ی بقیه رو هم تو حساب کنی ؟! یهو انگار فلج شدم . آخه پول دیگه ای نداشتم ! الکی سرمو کردم تو کیفمو وقت کشی تابلوُ که دیدم خانم خوشگله کرایه ی جفتمونو حساب کرد ! ولی از خنده داشت میترکید ! تو کلاس داشت گریه ام می گرفت که اس ام اس داد و گفت : پیش میاد عزیزم ناراحت نباش ! موافقی ناهارو با هم بخوریم ؟!

حالا من بیچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم!

خلاصه عین اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم : باشه!! این شد که ما چند ماهه باهم دوستیم ولی یه بار که گوشیشو نگاه کردم دیدم اسمِ منو “مستضعف” سیو کرده !
amirali بازدید : 26 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
یک جراح استخوان می گوید: به نظر من یک سری اعمال و حرکات وجود دارد که مغز انسان قادر به انجام نیست و یا اینکه برای آنها برنامه ریزی نشده است. تست زیر این نکته را ثابت‌می‌کند. تست زیر نمونه‌ی از حرکاتی است که با انجام آن مغز درگیر و گیج می‌شود. حتی اگر بارها و بارها این عمل را انجام دهید، مغز با سردر گمی زیاد همان نتیجه را نشان خواهد داد و‌ هیچ تغییری بوجود نخواهد آمد. یعنی شما نمی‌توانید، با سعی و تمرین مداوم پای تان را با هوش کنید. چرا که مغز شما از قبل برنامه ریزی شده است. این تست بسیار هیجان انگیز تنها چند ثانیه طول می‌کشد. باور کردنی نیست، ولی کاملا صحت دارد.همین حالا آن را امتحان کنید.


 در حالیکه مقابل مانیتورتان نشستید (هر جای دیگر مانند؛ صندلی، مبل...) پای راستتان را کمی بالا آورید و در جهت عقربه‌های ساعت بچرخانید. در همین حال با دست راست شماره ۶ را در هوا بنویسید
(عدد ۶ را از بالایش شروع کنید یعنی حرکتی در خلاف عقربه های ساعت)

مسیر چرخش پای شما تغییر کرد نه؟!! یعنی پای شما خلاف عقربه‌های ساعت شروع به چرخیدن کرد. درسته؟
هنوز دانشمندان علتی برای این عکس العمل مغزپیدا نکرده‌اند. در نتیجه هیچ‌کاری برای تغییر آن نمی‌توان انجام داد. جالب بود نه؟!!.... شما می‌توانید بارها و بارها این آزمایش را انجام دهید و بارها و بارها همان نتیجه را مشاهده کنید .
amirali بازدید : 19 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

آینده:
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مردتا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود.
.
موفقیت:
یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.
.


ازدواج:
یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند.
.

amirali بازدید : 22 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

خونه مشغول كاربودم كه دخترم بدو بدو اومد و پرسید .

دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟

من : زنم دیگه پس چی ام ؟

دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟

من : نه مامانی بابا مرده .

دخترم : راست میگی مامان ؟

من : آره چطور مگه ؟

دخترم : هیچی مامان ! دیگه كی زنه ؟

من : خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ

دخترم : دایی سعید هم زنه ؟

من : نه اون مرده !

دخترم : از كجا فهمیدی زنه ؟

من : فهمیدم دیگه مامان، از قیافش .

دخترم : یعنی از چی ؟ از قیافه ات؟

من : از اینكه خوشگلم

دخترم : یعنی هر كی خوشگل بود زنه ؟

من : اره دخترم

دخترم : بابا از كجا فهمید مرده

من : اونم از قیافش فهمید . یعنی بابایی چون ریش داره و ریشهاشو میزنه و زیاد
خوشگل نیست مرده !

دخترم : یعنی زنا خوشگلن مردا زشتن ؟

من : آره تقریبا .

دخترم : ولی بابایی كه از تو خوشگل تره

من : اولا تو نه شما بعدشم باباییت كجاش از من خوشگل تره ؟

دخترم : چشاش

من : یعنی من زشتم مامان ؟

دخترم : آره

من : مرسی

دخترم : ولی دایی سعید هم از خاله خوشگلتره !!

من : خوب مامان بعضی وقتها استثنا هم هست

دخترم : چی اون حرفه كه الان گفتی چی بود

من : استثنا یعنی بعضی وقتها اینجوری میشه

دخترم : مامان من مردم

من : نه تو زنی

دخترم : یعنی منم زشتم

من : نه مامان كی گفت تو زشتی تو ماهی ، ولی تو الان كودكی

دخترم : یعنی من زن نیستم ؟

من : چرا جنسیتت زنه ولی الان كودكی

دخترم : یعنی چی ؟

من : ببین مامان همه ی آدما شناسنامه دارن كه توی شناسنامه شون جنسیتشون مشخص
میشه جنسیت تو هم توی شناسنامه ات زنه .

دخترم : یعنی منم مامانم ؟

من : اره دیگه تو هم مامان عروسكهاتی

دخترم : نه ، مامان واقعی ام ؟

من : خوب تو هم یه مامان واقعی كوچولو برای عروسكهات هستی دیگه

دخترم : مامان مسخره نباش دیگه من چی ام ؟

من : تو كودكی

دخترم : كی زن میشم ؟

من : بزرگ شدی

دخترم : مامان من نفهمیدم كیا زنن ؟

من : ببین یه جور دیگه میگم . كی بتو شیر داده تا خوردی بزرگ شدی

دخترم : بابا

من : بابات كی بتو شیر داد ؟ !!!!!!!!!!

دخترم : بابا هر شب تو لیوان سبزه بهم شیر میده دیگه

من : نه الان رو نمی گم ، كوچولو بودی ؟

دخترم : نمی دونم

من : نمی دونم چیه ؟ من دادم دیگه

دخترم : كی؟

من : ای بابا ولش كن ، بین مامان ، زنها سینه دارن كه باهاش به بچه ها شیر میدن
، ولی مردا ندارن

دخترم : خب بابا هم سینه داره

من : اره داره ولی باهاش شیر نمی ده !! فهمیدی

دخترم : خوب منم سینه دارم ولی شیر نمی دم پس مردم .

من : ای بابا ببین مامان جون خودت كه بزرگ بشی كم كم می فهمی .

دخترم : الان می خوام بفهمم .

من : خوب هر كی روسری سرش كنه زنه هر كی نكنه مرده

دخترم : یعنی تو الان مردی میریم پارك زن میشی

من : نه ببین ، من چیه تو میشم ؟

دخترم : مامانم

من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن

دخترم : آهان فهمیدم .

من : خدا خیرت بده كه فهمیدی ، برو با عروسكهات بازی كن

****
نیم ساعت بعد

دخترم : مامان یه سوال بپرسم

من : بپرس ولی در مورد زن و مرد نباشه ها

دخترم : در مورد ماهی قرمزه است .

من : خوب بپرس

دخترم : مامان ماهی قرمزه زنه یا مرده ؟!!

amirali بازدید : 27 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)
پسرا:
1- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.

2- کارت رو داخل دستگاه میذارن.

3- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.

4- پول و کارت رو میگیرن و میرن.


خانوما:


1- به خودشون عطر میزنن.

2-با ماشین میرن دم بانك.

3- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.

4- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.

5- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.

6- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.

7- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.

8- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.

9- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.

10- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.

11- کارت رو وارد دستگاه میکنن.

12- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.

13- کد رمز رو وارد میکنن.

14- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.

15- کنسل میکنن.

16- دوباره کد رمز رو میزنن.

17- مبلغ درخواستی رو میزنن.

18- دستگاه ارور (خطا) میده.

19- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.

20- دستگاه ارور (خطا) میده.

21- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.

22- پول رو میگیرن.

23- برمیگردن به ماشین.

24- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.

25- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.

26- استارت میزنن.

27- پنجاه متر میرن جلو.

28- ماشین رو نگه میدارن.

29- دوباره برمیگردن جلوی بانک.

30- از ماشین پیاده میشن.

31- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذاره برای آدم)

32- سوار ماشین میشن.

33- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.

34- پنج کیلومتر میرن جلو.

35- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا اینقدر یواش میره)

amirali بازدید : 22 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

1-دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند


2- اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده!


3- یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو میکشه


4- یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون!!!


5- دخترا از پسرا موهاشون کوتاهتره!

amirali بازدید : 25 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

اگه میخوای یکم گریه کنی این داستان رو تا اخرش بخون



وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد.

به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمی کرد. آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم .بهم گفت: "متشکرم".

می خوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .

http://s2.picofile.com/file/7139377311/426342_Df8UZfSR.jpg


ادامه داستان در ادامه داستان

amirali بازدید : 27 یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

یک روز خانم  با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود

و حسابی با موجودی ۱ میلیون دلار افتتاح کرد . سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل

است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده

گذاری کرده بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت . قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن

خانم ترتیب داده شد .


              بقیه داستان در ادامه داستان


تعداد صفحات : 12

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 27
  • بازدید سال : 29
  • بازدید کلی : 5,948